گفتمش آغاز عشق چيست ؟گفت آغازش سراسر بندگيست
گفتمش پايان آنرابگو؟گفت پايانش همه شرمندگيست
گفتمش درمان دردم رابگو؟گفت درماني ندارد بيوفاست
گفتمش يك اندكي تسكين آن؟گفت تسكين آن همه سوزوفناست
مردي توي فروشگاه بزرگ به يك دختر زيباميرسه وميگه:خانم من زنمو گم كردم ناراحت نمي شيد اگه كمي باشماصحبت كنم ؟دختر:چرا؟مرد:آخه هربار بايه زن خوشگل صحبت مي كنم زنم يهوپيداش مي شه
نشستم درفراغت گریه کردم
زعشقت بی نهایت گریه کردم
تمام روز درفکر توبودم
تمام شب برایت گریه کریه کردم
میان کوچه های دردوغربت
...چودیدم ردپایت گریه کردم
مبارای آسمان تو امشب
که من دیشب به جایت گریه کردم...
یک معما باتو دارم:ای حکیم باتمیز. مرغ آتشخوارم وآتش پروبال من است؟
چیستان دوم
عجایب صنعت نادیده دیدم به یک محمل دوصد دردانه دیدم. چودست بردم گل از باغش بچینم .همه چادر سفید سینه بلوری؟
بلبل این باغم واین باغ بستان من است هرکه حل کرد این معما پیر واستاد من است.
استخوانم نقره اندر شکم طلادارم.که آتش درمیان آب می گشت؟
عجایب صنعتی دیدم دراین دشت دواسم زنده دارد ازدوحیوان؟
یک روز مجنون به خلوت گاه راز گفت به لیلی :چراکردی امشب ناز نام من قیس است ومجنون کرده ای جای ساری پتلون کرده ای
دربیابان مثل بلبل درچمن پروانه باش شیوه ی مردی نداری مثل زن درخانه باش
دورشو ازاختلات یاربد یاربد بدتر بود ازمار بد
ماربدهمی برجان زندیاربد
برجان وبرایمان زند
روزگاریست همه عرض بدن می خواهند همه ازدوست فقط چشم ابرو ودهن می خواهند دیو هستند ولی مثل پری می پوشند گرگهایی که لباس پدری می پوشند آنچه دیدند به مقیاس نظرمی سنجند عشق ها راهمه بادور کمرمی سنجند خوب طبیعیست که یکروزه به پایان برسدعشق هایی که سرپیچ خیابان برسد
عفت درزن مانند شجاعت است
درمرد :من اززن نا نجیب همچنان متنفرم که از مرد ترسو...
دربدترین روز هاامیدوار باش زیرا
که زیباترین باران از سیاه ترین ابرها میبارد
لطفا مارا از نظرات مفید وسازنده خود بی بهر نگذارید
باتشکر نویسنده سایت....
به سلامتی پدری که لباس خاکی وکثیف می پوشه میره کارگری برای سیر کردن شکم بچه اش اما بچه خجالت میکشه به دوستاش بگه این پدرمه
بچه که بودیم دخترا عاشق عروسک بودند
وپسرها عاشق مرد قوی
حالا که بزرگ شدیم دختراعاشق
مردهای قوی شدند وپسرها عاشق عروسک ها....
میدونی محبت یعنی چه ؟م:من ح: حالا ب: به یاد ت: توام
عشق ازدوستی پرسید:تفاوت من وتو در چیست؟
دوستی گفت :
من افراد رابه سلامی آشنا میکنم ولی توبا نگاهی ومن آنهارابادروغی جدا می کنم ولی تو با مرگ؟؟؟؟؟
کاش مردان حرمت مردبودن شان رابدانند وزنان شو کت زن بودنشان را...کاش مردان همیشه مرد باشند وزنان همیشه زن ؟آنگاه هرروز نه روز //زن // نه روز// مرد// بلکه روز// انسان // است ....عمریست خودم رابه خریت زده ام ...دلم برای آن روی سگم تنگ شده ...چه اسارت
بی افتخاری است در بند حرف این وآن بودن. . ...
وقتی خواستن ها بوی شهوت میدهند وقتی بودن ها طعم نیاز دارند وقتی تنهایی ها بی هیچ یادی از یار با هر کسی پر میشود نگاه ها هرزه
به هر سو روانه میشود وقتی غریزه احساس راپوشش میدهد وقتی انسان بودن آرزویی دست نیافتنی میشود دیگر نمی خواهمت نه تورا ونه هیچ کس دیگر را
میان ابرها سیر میکنم هرکدام را به شکلی می بینم که دوست دارم .
...می گردم ودلخواهم راپیدامی کنم میان آدمها اما...کاری ازدست من ساخته نیست خودشان شکل رعوض می کنندبرای اتفاق هایی
که نمی افتد ...برای دستی که نگرفتم برای اشکی که پایک نکردم برای بوسه ای که نبود برای دوست دارمی که مرده به دنیاآمد برای من که وجودم نبودن است ...چشم بسته از فر سنگ ها می شناسمت ...این تلاش برای گم شدن مرا می خنداند...
توی مارپله یزندگی مهره نباش که هر چی گفتن بگی باشه .....
تاس باش که هر چی گفتی بگن باشه .....
کاش توی زندگی هم مثل فوتبال وقتی زمین می خوردی واز درد به خودت می پیچیدی یه داور می اومد از آدم می پرسید:می تونی ادامه بدی ؟
توهم میگفتی نه باید برم بیرون
نگران نباش حالم خوب است بزرگ شده ام دیگر آنقدر کوچک نیستم که دردلتنگی هایم گم شوم آمو خته ام که این فاصله ی کوتاه بین لبخندواشک نامش ..زندگیست آموخته ام که دیگر دلم برای نبودنت تنگ نشود راستی بهتراز قبل دروغ می گویم حال من خوب است //....خوب ...خوب....
چشمانم سفید شد به جاده هاییکه...تو مسافر هیچ کدام نبودی بببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببیییییییییییییی وفففففففففففففففاااااااااااااااا
ارزش رفیق برایم آنقدر هست که حا ضرم برای قدمهایش پل عبور باشم
نبودن هایت آنقدر زیاد شده اند که هر رهگذری راشبیه تو می بینم نمی دانم غریبه ها شبیه تو شده اند یاتو///غریبه
بزرگترین اشتباهی که ماآدما می کنیمدررابطه هامون این است که نیمه میشنویم یک چهارم می فهمیم هیچی فکر نمی کنیم ودوبرابرواکنش نشون می دهیم
وقتی که گوش ها زنگ زده است عاقلانه ترین کارسکوت است.........../////
چه بی ریا آمدم به قلب عاشق تو
باورم شدحرفای بظاهر صادق تو
چه پرغرورمیروی ازاین دل شکسته
انگارعهدی نبستی بااین عاشق خسته
جنگل چشمات هواش چه سرده هرنگاه توحدیث درده
رفتنت شده مصمم امدل هنوز باورنکرده
نکنه رنجیدی ازمن بگو تقصیر چیه
یاکه د ل به دیگری دادی بگو اون کیه نکنه که ازحقیقت تو می خوای فرارکنی بری ویک باردیگر منو بیقرارکنی